loading...
مطلب کده ( باکس تو باکس )
آخرین ارسال های انجمن
Admin بازدید : 703 پنجشنبه 10 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

دانلود رمان بدون سانسور شروع یک پایان (جلد اول قاتلی بدون سایه) | اندروید، آیفون، جاوا ، pdf و موبایل


دانلود رمان شروع یک پایان (جلد اول قاتلی بدون سایه) | اندروید ، آیفون ، جاوا ، pdf و موبایل

 

 نام رمان : شروع یک پایان (جلد اول قاتلی بدون سایه)

 نویسنده : ا.افکاری

 تعداد صفحات : ۲۰۲

 قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

 حجم کتاب : ۱٫۹ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۸ (کتابچه) – ۰٫۳ (ePub) – اندروید ۰٫۸ (APK)

 خلاصه داستان :

حسین خبرنگار بخش اجتماعی یک روزنامه پر تیراژ در یک همراهی اتفاقی با دیگر دوست خبرنگار خود که در بخش حوادث اشتغال دارد سر صحنه یک قتل می رود و بعد از آن با جنایتکار معروف به شادو لس با نقاب نصفه ی معروفش روبرو میشود. غافل از اینکه ارواح در خدمت شیطان برای او نقشه کشیده بودند تا به آن ها بپیوندد ...
 

 پسورد : www.98ia.com

 منبع : نودهشتیا

 

 بخش دانلود :

> دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

> دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

> دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

> دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

> دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

 

 قسمتی از متن رمان :

- از زندگی جاویدان خسته شدم ، میخوام بمیرم.
صدایی بی روح و سرد پاسخ داد: تو نمیمیری ، تو زنده نیستی تا بمیری ، تا وقتی من باشم ، تو هم باید باشی ! سپس صدای خنده ای بلند سکوت را درهم شکست!
مرد با قامتی در هم شکسته در حالی که به پایش می افتاد ، شروع به گریستن کرد :
- تو تا ابد هستی ، تو شیطانی ! نه این منصفانه نیست من برای نجات دخترم اینکارو کردم !
- حالا که اون مرده اینو میگی ، یادت رفته چقدر التماسم میکردی؟ نه دیگه دیره ، من بهت گفتم ، حق انتخاب بهت دادم، نکنه یادت رفته خالقت بهت عقل داد تا انتخاب کنی!
مرد به ارامی صورتش را بالا اورد و در چشمانی به سرخی اتش خیره شد و در همین حال با صدای عاجزانه و ملتمسانه فریاد زد :نگفتی ، نگفتی !نگفتی باید زنده بمونم ، نگفتی مردن زن و بچه حتی نواده هامو میبینم!
- صداتو برایم بلند نکن! از نسل تو خیلی ها زندن هنوز ، اینو فراموش کردی؟ گفتم تو یک نامیرا میشی، شما انسانها چه موجودات بی فکری هستید! نامیرا یعنی نه زنده ای و نه مرده، زنده نیستی که بمیری، بفهم اینو!
سپس قهقه ای بلند سر داد و گفت : اگه بشما سجده میکردم خودمو هیچوقت نمی بخشیدم ، ها ها ها ، تو روحتو به من فروختی، قیامت که شد در اتش دوزخ خواهی سوخت پس از زندگیت لذت ببر!

دانلود رمان شروع یک پایان (جلد اول قاتلی بدون سایه) | اندروید ، آیفون ، جاوا ، pdf و موبایل

 

 نام رمان : شروع یک پایان (جلد اول قاتلی بدون سایه)

 نویسنده : ا.افکاری

 تعداد صفحات : ۲۰۲

 قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

 حجم کتاب : ۱٫۹ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۸ (کتابچه) – ۰٫۳ (ePub) – اندروید ۰٫۸ (APK)

 خلاصه داستان :

حسین خبرنگار بخش اجتماعی یک روزنامه پر تیراژ در یک همراهی اتفاقی با دیگر دوست خبرنگار خود که در بخش حوادث اشتغال دارد سر صحنه یک قتل می رود و بعد از آن با جنایتکار معروف به شادو لس با نقاب نصفه ی معروفش روبرو میشود. غافل از اینکه ارواح در خدمت شیطان برای او نقشه کشیده بودند تا به آن ها بپیوندد ...
 

 پسورد : www.98ia.com

 منبع : نودهشتیا

 

 بخش دانلود :

> دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

> دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

> دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

> دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

> دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

 

 قسمتی از متن رمان :

- از زندگی جاویدان خسته شدم ، میخوام بمیرم.
صدایی بی روح و سرد پاسخ داد: تو نمیمیری ، تو زنده نیستی تا بمیری ، تا وقتی من باشم ، تو هم باید باشی ! سپس صدای خنده ای بلند سکوت را درهم شکست!
مرد با قامتی در هم شکسته در حالی که به پایش می افتاد ، شروع به گریستن کرد :
- تو تا ابد هستی ، تو شیطانی ! نه این منصفانه نیست من برای نجات دخترم اینکارو کردم !
- حالا که اون مرده اینو میگی ، یادت رفته چقدر التماسم میکردی؟ نه دیگه دیره ، من بهت گفتم ، حق انتخاب بهت دادم، نکنه یادت رفته خالقت بهت عقل داد تا انتخاب کنی!
مرد به ارامی صورتش را بالا اورد و در چشمانی به سرخی اتش خیره شد و در همین حال با صدای عاجزانه و ملتمسانه فریاد زد :نگفتی ، نگفتی !نگفتی باید زنده بمونم ، نگفتی مردن زن و بچه حتی نواده هامو میبینم!
- صداتو برایم بلند نکن! از نسل تو خیلی ها زندن هنوز ، اینو فراموش کردی؟ گفتم تو یک نامیرا میشی، شما انسانها چه موجودات بی فکری هستید! نامیرا یعنی نه زنده ای و نه مرده، زنده نیستی که بمیری، بفهم اینو!
سپس قهقه ای بلند سر داد و گفت : اگه بشما سجده میکردم خودمو هیچوقت نمی بخشیدم ، ها ها ها ، تو روحتو به من فروختی، قیامت که شد در اتش دوزخ خواهی سوخت پس از زندگیت لذت ببر!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
از شــیر مــرغ تا جــون آدمــی زاد «جـدیدتـرین مطالب و اخـبار ایران و جهان» این سایت در ستاد ساماندهی با آدرس ««««« bux2bux.rozblog.com »»»»»» بــه ثــبت رسـیده است.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    شـما چـند سـال دارید ؟
    مطالب سایت چقدر برای شما مفید بـود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2947
  • کل نظرات : 93
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 194
  • آی پی امروز : 465
  • آی پی دیروز : 159
  • بازدید امروز : 2,882
  • باردید دیروز : 542
  • گوگل امروز : 14
  • گوگل دیروز : 16
  • بازدید هفته : 3,424
  • بازدید ماه : 5,084
  • بازدید سال : 75,171
  • بازدید کلی : 6,030,130
  • کدهای اختصاصی
    X بستن تبلیغات
    گيره كوچك كننده بيني
    X بستن تبلیغات
    گردنبند مرغ آمين